به یادت...

 

تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی
تو با یک  هدیه فیروزه ای رنگ
مرا بر قایق رویا نشاندی
و با یک لطف یک لبخند ساده
مرا به سرزمین عشق خواند ی
چون حسی غریب و واژه های سرخ
میان دفتر روحم نشستی
تو مثل شوق یک کودک لطیفی
تو مثل عطر یک گلدان رهایی
تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی  

برگرد که بی تو بغض فضا وا نمی شود 

یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش
قلبم غبار دارد و معنا نمی شود
دردیست انتظار که درمان آن تویی
این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود
بی تو شکسته شد غزل آشناییم
این رسم مهربانی دنیا نمی شود
گفتی صبور باش و به آینده بنگر
پروانه که صبور و شکیبا نمی شود
شبنم گل نگاه مرا بار شسته است
دل در کنار یاد تو تنها نمی شود
گلدان یاس بی تو شکست و غریب شد
گلدان بدون عشق شکوفا نمی شود
باران کویر روح مرا می برد به اوج
اما دلم بدون تو شیدا نمی شود
رفتی و بی تو نام شکفتن غریب شد
دیگر طلوع مهر هویدا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
گفتم که صبح این شب یلدا نمی شود
دل های منتظر همه تقدیم چشم تو
امروز بی حضور تو فردا نمی شود
 

      

نظرات 4 + ارسال نظر
لنا شنبه 30 آبان 1388 ساعت 12:58 ب.ظ http://1lahzeh.blogsky.com

واقعا لذت بردم خیلی زیبا بود /امروز بی حضور تو فردا نمیشود/موفق باشید

آمد شنبه 30 آبان 1388 ساعت 01:34 ب.ظ http://amedth.persianblog.ir

زیبا و خواندنی و لذتبخش بود.ممنون .

بی اسم شنبه 30 آبان 1388 ساعت 01:34 ب.ظ http://bargashti.blogfa.com

دلنامه قشنگی بود .

مدی شنبه 30 آبان 1388 ساعت 04:02 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

سلام...خواهش میکنم وظیفه ام بود سر بزنم...شعراتو دوست دارم...گلچین میکنی واقعا...واقعا قشنگ بود...خیلی حال کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد