غم عشق...

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد 

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد   

وه از ان مست که با مردم هشیار چه کرد 

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار 

طالع بی شفقت بین که دگر بار چه کرد 

برقی از منزل لیلی یدرخشید سحر  

وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد 

انکه بر نقش زد این دایره مینایی  

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد 

فکر عشق اتش غم دردل حافظ زد و سوخت  

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

نظرات 2 + ارسال نظر
اسمیت یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 01:41 ق.ظ

یه کم از درد و دلات هم بنویس
از خودت

به نظرم قشنگتر می شه

هی... چه گویم که ناگفتنم بهتر است..اخه حرفایه یه دل پر درد به درد کی میخره...

مدی یکشنبه 15 فروردین 1389 ساعت 10:25 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

کجای زندگی شکستی مجید جان که همیشه نوشته هات بوی غم میده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد