دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
وه از ان مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که دگر بار چه کرد
برقی از منزل لیلی یدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
انکه بر نقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق اتش غم دردل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
یه کم از درد و دلات هم بنویس
از خودت
به نظرم قشنگتر می شه
هی... چه گویم که ناگفتنم بهتر است..اخه حرفایه یه دل پر درد به درد کی میخره...
کجای زندگی شکستی مجید جان که همیشه نوشته هات بوی غم میده؟