-
...
یکشنبه 15 مرداد 1391 02:50
-
یادت بخیر...
یکشنبه 15 مرداد 1391 02:42
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر
-
برای همیشه...
چهارشنبه 17 فروردین 1390 10:39
برای همیشه ترکم میکرد.. به بدرقه اش رفتم.او بغضی در گلو واشکی درچشم من بغضی در دل و...لبخندی برلب کسی پرسید دارد برای همیشه میرود تو خوشحالی؟ گفتم آخر گریه پشت سر مسافر شگون ندارد. ... ولی با خود گفتم اگر بخندم او راحت تر میتواند مهرم را از دل بیرون کند/خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من..ور نه این دنیا که من دیدم...
-
سکوت...
یکشنبه 23 آبان 1389 16:25
سکوت سرشار از ناگفته هاست و ناگفته ها پربها ترین داشته هاست.....
-
خدایااا....
پنجشنبه 13 آبان 1389 18:49
خدایا... دیگر تاب پریشانی ندارم .. نه از اهن نه از سنگم... خدیاااااا.....
-
یار بی وفا...
سهشنبه 4 آبان 1389 18:41
باز آن یار بی وفا باز آن یار با جفا رفته بی من ای خدا باز که شده درد آشنا من تنها با دل شدم او با کی شد همنوا او که با من میدمید او که از من می شنید حال رفته بی من چرا راز دل شد برملا من بی او خوابم نبرد او با کی شد هم قبا باز من دیوانه شدم مست با بیگانه شدم او در دلم جا خوش بکرد من رسوا ترین رسوا خوش بودم وقتی که بود...
-
هیچ کس تنهاییم را حس نکرد...
یکشنبه 2 آبان 1389 17:20
-
...
سهشنبه 27 مهر 1389 19:29
چه دیدم چه کشیدم که نه دیدم نه شنیدم که کسی کشیده باشد ستمی که من کشیدم...
-
خداااااااااااااااااااااا.......
شنبه 30 مرداد 1389 14:08
-
دلم گرفته...
دوشنبه 7 تیر 1389 01:09
دلم گرفته... نمی خوام اواز بخونم.. دلم گرفته... نمی خوام اینجا بمونم... امشب دل من ای خدا طاقت نداره.. تا کی خدایا اشک غم باید بباره... بزارید برم من ..بزارید برم من..بزارید برم من... بخت من امروز بیدار نمی شه گل به گلستان بی خار نمی شه شهر من اخر من و رها کرد بازم غم من من و صدا کرد.... این درد غربت من و گرفته هر چی...
-
عشق یعنی...
چهارشنبه 2 تیر 1389 02:15
عشق یعنی یک سلام و یک درود عشق یعنی درد و محنت در درون عشق یعنی یک تبلور یک سرود عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی یک شقایق غرق خون عشق یعنی زاهد اما بت پرست عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی بیستون کندن بدست عشق یعنی عالمی راز و نیاز عشق یعنی رسم دل بر هم زدن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی...
-
مجازات...
چهارشنبه 2 تیر 1389 02:05
اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو میخواستم.. به انداره ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی....
-
من و ما...
دوشنبه 16 فروردین 1389 16:40
کسى آیا برایم قصه مى گوید در این شبهاى تنهائى؟! کسى آخر دلم را می رمد از رنجهاى تلخ شیدائی ؟! بیا اى همنواى شب نشین ، اى شمع مجلس ها تواى بال وپر رنگین ، تو اى پروانه ى رسوا منو ما هرسه از شور وشر شیدائى دل ، دردها بردیم! منو ما در سراى عاشقى ها .. غصه ها خوردیم! بیا در کنج این غمخانه ى شعرو غزل ، پروانه ى زیبا بیا اى...
-
غم عشق...
یکشنبه 15 فروردین 1389 00:24
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد وه از ان مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که دگر بار چه کرد برقی از منزل لیلی یدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد انکه بر نقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد فکر عشق...
-
دعا...
چهارشنبه 26 اسفند 1388 19:29
خدایا عاشقان را با غم عشق اشنا کن....
-
اخرین تماس...
سهشنبه 25 اسفند 1388 18:05
تو اون تماس اخری گفتی بهم بذار برو گفتم چرا؟!!! گفتی برو گفتم بهت که از خودت، بهم یه یادگار بده تا که به یاد تو باشم ،تو این روزای بی کسیم گفتی برو خودش میاد یه یادگاری قشنگ اره الان تو قلبمه ،اون یادگاری قشنگ همش به یادم میاره تموم خاطراتتو اون یادگاری قشنگ،غمه بی تو بودنه غمه تنهایی و عشق،غمه بی نهایته این غمه یاره...
-
...
سهشنبه 25 اسفند 1388 18:03
-
جرم...
دوشنبه 21 دی 1388 20:53
ای اسمان بر من ببار من مجرمم از سوی یار دانی چه بود جرم من جرم من عشق است و او عاشق نبود رانده شدم از شهر او با انکه دارم عهد او ...
-
شبی...
دوشنبه 21 دی 1388 20:43
شبی تا صبح گریه کردم تمام سوز دل را گریه کردم سوار موج دریا بودی ای ماه کنارت روی شنها گریه کردم
-
یکی را دوست میدارم...
سهشنبه 24 آذر 1388 20:40
یکی را دوست میدارم ولی افسوس که او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم ولی افسوس که او هرگز نگاهم را نمی خواند به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم ولی افسوس که او گل را به زلف کودکی اویخت که او را بخنداند یکی را دوست میدارم...
-
دردم از یارست و درمان نیز هم ...
شنبه 21 آذر 1388 22:06
دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای اوشد و جان نیز هم این که میگویند ان خوشتر ز حسن یار ما این دارد و ان نیز هم یاد باد انکو بقصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم چون سر امد دولت شبهای وصل بگزرد ایام هجران نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان...
-
چوگل...
دوشنبه 16 آذر 1388 18:01
چو گل هردمببویت جامه در تن کنم چاک از گریبان تا بدامن تنت را دید گل گویی که در باغ چومستان جامه را بدرید بر تن من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو اسان بردی از من بقول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هیچکس با دوست دشمن تنت در جامه چون در جام باده ولی در سینه چون در سیم و اهن ببار ایشمع اشک از چشم خونین که شد سوز دلت...
-
عشق...
دوشنبه 16 آذر 1388 00:28
عشق در قالب الفاظ نبود مابه یک حرف تمامش کردیم شربتی را که به هر درد دواست نچشیدیم و حرامش کردیم ...
-
عاشقی...
سهشنبه 10 آذر 1388 20:28
یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تن اش از گل سرخ. اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد. و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند. پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد. دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم. اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند، پس آهویش را...
-
حرفها های یک دل...
چهارشنبه 4 آذر 1388 22:05
بیا در کوچه باغ شهر احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم بیا در کوچه های تنگ غربت برای هر غریبی سایه باشیم بیا هر شب کنار نور یک شمع به فکر پیچک همسایه باشیم بیا ما نیز مثل روح باران به روی یک رز تنها بباریم بیا در باغ بی روح دلی سرد کمی رویا ی نیلوفر بکاریم بیا در یک شب آرام و...
-
انتظار...
دوشنبه 2 آذر 1388 12:49
شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظارست حرف قلب من این بوده و هست که بیایی بهارست قوی دل در لحظه ای را شمرده تا تو از شهر غربیت بیایی نبض آلاله ها را گرفتم تا که شاید بدانم کجایی شهر لب باغ دل مرز احساس حسرت لحظه ای با تو بودن با نگاهت سخن گفتن و بعد شعری از جنس دریا سرودن عکس رویاییت را نهادم توی یک قاب عکس طلایی با...
-
به یادت...
شنبه 30 آبان 1388 12:46
تو با یک جرعه از دریای یادت میان باغ قلبم جا گرفتی تو با یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی و با یک لطف یک لبخند ساده مرا به سرزمین عشق خواند ی چون حسی غریب و واژه های سرخ میان دفتر روحم نشستی تو مثل شوق یک کودک لطیفی تو مثل عطر یک گلدان رهایی تو مثل نغمه موزون باران به روی اطلسی ها نازنینی برگرد که بی تو...
-
یک سبد ارزوی کال...
پنجشنبه 14 آبان 1388 10:32
کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت...
-
بعد دیدار تو...
دوشنبه 11 آبان 1388 13:50
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
سقوط...
دوشنبه 4 آبان 1388 19:30
در حسرت چشم تو دل ماه شکست چشمان هزار غنچه در راه شکست تو رفتی و بعد تو دلم مثل بلور افتاد ز برج شوق و ناگاه شکست